[Part³]❖❆𝐴 𝑚𝑎𝑔𝑖𝑐𝑎𝑙 𝑘𝑖𝑠𝑠❆❖
(جیمین)
رفتم و نشستم تو اتاق گریم بعد حدود ۵ مین در باز شد و یه دختر اومد داخل و سلام کرد واو چه هیکل و پوست خوبی داره چشماشم خیلی درشت و خشگلن فک نکنم کره ای باشه
کارشو شروع کرد و صورتمو ارایش کرد...
رژ برداشت و اورد سمت لبام منم صندلیو چرخوندم و روبروش نشستم ک راحت تر کارشو بکن ولی دستش همونجا بدون حرکت مونده بود زل زده بود بم
وا مگه ادم ندیدس چرا هیچکاری نمیکنه
جیمین:چیزی شده؟
ا/ت:ها..ن..چیزی نیست
بعد سریع شروع کرد به رژ زدن لبام و بعد درست کردن موهام...
جیمین:ممنون
ا/ت:خواهش میکنم
بعد از اتاق اومدم بیرون ک خانم لی اومد سمتم
خ.لی:وااو ا/ت کارش حرف نداره خیلی خوب ارایشت کرده
جیمین:ا/ت؟منظورت همون دختره گریموره؟
خ.لی:کارش گریم نیست ی مدل و بلاگر تازه کاره امروز بخاطرا ی سری مشکلات اون اومد و ارایشتو انجام داد
پس یعنی اونم اینجا مدل برای همین هیکل و پوست خوبی داشت کارشم عالی بود من فک کردم واقعا گریموره
نمیدونم چرا از اینکه فهمیدم قرار هر روز ببینمش خوشحال بودم...
*******
(ا/ت)
کارم ک تموم شد وسایلو جمع کردم و اومدم بیرون ی نگا به گوشیم کردم دیدم یونا بم زنگ زده بوده
بش زنگ زدم بووووق...بوووق
یونا:الو
ا/ت:سلام یونا خوبی
یونا:مرسی تو چی
ا/ت:خوبم تازه کارم تموم شد دیدم زنگ زده بودی کاری داشتی؟
یونا:خسته نباشی...زنگ زده بودم بگم امروز میای خونه من؟
ا/ت:واسه چی؟
یونا:سون(دوست پسر یونا،کارگردانه) چنتا از دوستاشو دعوت کرده به منم گفت چند نفرو دعوت کنم میای دیگه؟
ا/ت:باش میام فقط چجور مهمونیه منظورم اینه ک چجوری لباس بپوشم
یونا:عهه خوب شد پرسیدی لباس خوشگل بپوشیااا همه دوستای سون مدل یا بازیگر یا ادمای معروف و پولدارن
ا/ت:اوکی پس میبینمت بای...
گوشیو قطع کردم و از خانم لی خدافظی کردم رفتم سمت خونه...
رفتم و نشستم تو اتاق گریم بعد حدود ۵ مین در باز شد و یه دختر اومد داخل و سلام کرد واو چه هیکل و پوست خوبی داره چشماشم خیلی درشت و خشگلن فک نکنم کره ای باشه
کارشو شروع کرد و صورتمو ارایش کرد...
رژ برداشت و اورد سمت لبام منم صندلیو چرخوندم و روبروش نشستم ک راحت تر کارشو بکن ولی دستش همونجا بدون حرکت مونده بود زل زده بود بم
وا مگه ادم ندیدس چرا هیچکاری نمیکنه
جیمین:چیزی شده؟
ا/ت:ها..ن..چیزی نیست
بعد سریع شروع کرد به رژ زدن لبام و بعد درست کردن موهام...
جیمین:ممنون
ا/ت:خواهش میکنم
بعد از اتاق اومدم بیرون ک خانم لی اومد سمتم
خ.لی:وااو ا/ت کارش حرف نداره خیلی خوب ارایشت کرده
جیمین:ا/ت؟منظورت همون دختره گریموره؟
خ.لی:کارش گریم نیست ی مدل و بلاگر تازه کاره امروز بخاطرا ی سری مشکلات اون اومد و ارایشتو انجام داد
پس یعنی اونم اینجا مدل برای همین هیکل و پوست خوبی داشت کارشم عالی بود من فک کردم واقعا گریموره
نمیدونم چرا از اینکه فهمیدم قرار هر روز ببینمش خوشحال بودم...
*******
(ا/ت)
کارم ک تموم شد وسایلو جمع کردم و اومدم بیرون ی نگا به گوشیم کردم دیدم یونا بم زنگ زده بوده
بش زنگ زدم بووووق...بوووق
یونا:الو
ا/ت:سلام یونا خوبی
یونا:مرسی تو چی
ا/ت:خوبم تازه کارم تموم شد دیدم زنگ زده بودی کاری داشتی؟
یونا:خسته نباشی...زنگ زده بودم بگم امروز میای خونه من؟
ا/ت:واسه چی؟
یونا:سون(دوست پسر یونا،کارگردانه) چنتا از دوستاشو دعوت کرده به منم گفت چند نفرو دعوت کنم میای دیگه؟
ا/ت:باش میام فقط چجور مهمونیه منظورم اینه ک چجوری لباس بپوشم
یونا:عهه خوب شد پرسیدی لباس خوشگل بپوشیااا همه دوستای سون مدل یا بازیگر یا ادمای معروف و پولدارن
ا/ت:اوکی پس میبینمت بای...
گوشیو قطع کردم و از خانم لی خدافظی کردم رفتم سمت خونه...
۱۳.۲k
۲۴ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.